نسیم گیلان - خراسان / در این روزها که تهاجم رژیم کودککُش اسرائیل به کشورمان منجر به شهادت افراد غیرنظامی از جمله کودکان و زنان شده است، برخی از چهرههای معروف هنری ، ورزشی و فعالان سیاسی که خارج از ایران زندگی میکنند در اقدامی عجیب بهجای همدردی با هموطنان در پی تحریک و ترساندن مردم هستند
از لحظهای که خبر حمله نظامی رژیم کودککش صهیونیستی بهکشورمان پخش شد و با انتشار اولین تصاویر از این جنایت که گویای شهادت مظلومانه غیرنظامیان، بهخصوص کودکان، نوجوانان و زنان بود، ایرانیان خارج و داخل کشور، اعم از موافق و مخالف وضع موجود، با دیدگاههای سیاسی و سبک زندگیهای متفاوت و متنوع، همگی این اتفاق را محکوم کردند. قومیتها، اقلیتهای مذهبی، حتی در مواردی افرادی که درحالحاضر در زندان هستند بهاشکال مختلف علیه جنایت رژیم صهیونیستی موضع گرفتند؛ با تمام هموطنان، بهخصوص خانوادههای داغدیده همدردی کردند؛ چرا که این جنگ را علیه ایران و ایرانی میدانستند. در بین این افراد حتی کسانی بودند که در قامت خواننده یا هنرمند خارج از کشور سالها در ایران نیستند و بعید است به کشور بازگردند. اما با اینحال رگ غیرتشان برای رایان دوماهه، پرنیا دختر شاعر و خوش ذوق، مهدی پولادوند قهرمان اسبدوانی و... بالا زد. شاید در نگاه اول با خودمان بگوییم این موضعگیری کاملاً بدیهی است. اما در این بین واکنش برخی از افراد مشهور مثل حمید فرخنژاد، احسان کرمی، علی کریمی، اشکان خطیبی و... بسیار عجیب و دور از انتظار بود. افرادی که انتظار میرود لااقل روی خون کودکان هموطنشان حساسیت داشته باشند؛ موضوعی که استاندارد زیادی در وطنپرستی، عقلانیت و... نمیخواهد. چطور میشود تهاجم اسرائیل به ایران را جنگی با حاکمیت کشور دانست وقتی از طرفی طی ماههای اخیر کشورمان در سطح دیپلماتیک تمام تلاشش را برای حل مسائل انجام داده بود و از طرفی هر روز شاهد تصاویری غمانگیز و دلخراش از شهادت کودکان، نوجوانان و در کل غیرنظامیان، همینطور آسیب جدی به زیرساختهایی هستیم که زندگی مردم را دچار چالش میکند. چطور میشود باور کرد این جنگ علیه مردم ایران نیست درحالیکه دشمن با لجنترین روشها درصدد ایجاد ترس، جنگ روانی و اضطراب بین مردم است و از قضا بازوی رسانهایاش هم در این زمینه همین سلبریتیهایی هستند که میلیونها ایرانی آنها را دنبال میکنند. در همین چند روز بارها این افراد اقدام به انتشار اخبار و تحلیلهای دروغینی کردهاند که امنیت روانی جامعه را برهم میزند. راستی آقایان سلبریتی، وطن قیمتی ندارد که فروشی باشد، آنچه شما فروختید انسانیت و وطنپرستی خودتان بود.

چرا امروز باید از وطن گفت؟
ما میراثدار هزاران سال تاریخ، فرهنگ و افتخار هستیم، هرچند ممکن است در نگاه به زندگی، قومیت و خیلی چیزها متفاوت باشیم اما همیشه وطن، آن سنگری است که در روزهای سخت معنای «ما» بودن را زنده نگاه میدارد
این روزها نام ایران بیش از هر زمان دیگری بر سر زبانهاست، آنهم نه فقط مردم داخل ایران، بلکه هرآنکس که دل در گرو این آب و خاک دارد. بهطور مثال طی همین روزها شاهد بودیم امثال دکتر عبدالکریم سروش با انتشار یک ویدئوی احساسی از هموطنانش خواست علیرغم نقدهایی که ممکن است بر وضع فعلی اداره کشور داشته باشند، از دشمنی که به این دیار هجوم آورده دفاع نکنند و با غرور فراوانی از آنهایی گفت که در حال دفاع از کشور هستند.تاج زاده از زندان تجاوز اسرائیل به کشورمان را محکوم کرد. اما پرسش این است: چرا در این هنگام حساس، سخن گفتن از وطن ضرورتی انکارناپذیر دارد؟ چرا وطنپرستی دیگر فقط یک شعار نیست، بلکه عامل بقا و روح جمعی یک ملت است؟ مردمانی که امروز زیر آسمان ایران به دنیا میآیند و بزرگ میشوند، میراثدار هزاران سال تاریخ، فرهنگ و افتخار جمعی هستند. هرچند جهان امروز پر از تضادها و معادلات پیچیده سیاسی است، اما وطن، همان سنگری است که زیر فشار بمبارانها و آشوبها، معنای «ما» را زنده نگاه میدارد. در عصر هجمهها، زمانی است برای بازتعریف وطنپرستی؛ وقتی همه باید به یاد بیاورند هویت تاریخی و وجدان جمعی ما، خط قرمزی است که عبور از آن، هزینهای بسیار دارد. اما وطنپرستی فقط خاطره محلههای کودکی، زبان مادری و کوچهباغهای پنهان در حافظه نیست. فراتر از جغرافیا و نقشه، وطنپرستی پدیدهای عمیق و ریشهدار در روان فرد و ساختار اجتماعی هر ملتی است. انسانها، حتی وقتی ناچار به ترک خاک مادری میشوند، با خود چیزی فراموشنشدنی حمل میکنند؛ مجموعهای از زبان، ارزشها، نمادها، نغمهها و خاطرات که هیچکجای جهان تکرارشدنی نیست و تا چند نسل هم پایدار خواهد ماند. این پیوند احساسی و فکری، آنچنان عمیق است که حتی پس از سالها دوری، باز با شنیدن آواز یک خواننده ایرانی، یا استشمام بوی غذاهای مادری، موجی از حس دلبستگی و افتخار درونی سر برمیآورد. عناصر هویتی مانند خانواده، زبان، اسطورههای تاریخی، آیینها، شعر و موسیقی، نمادهایی هستند که در دل هر ایرانی، ریشه دوانده و هیچکس به اندازه خودِ ما عمق و معنای آنها را درک نمیکند. وطن، آن پیوند بیبدیلی است که ما را به نسلی مشترک، سرگذشتی جمعی و مسئولیتی تاریخی متصل میکند؛ سرمایهای که مهاجرت، فاصله جغرافیایی یا تفاوت سلیقه و عقیده کوچکترین خدشهای بر آن وارد نمیکند. همین است که خواه در تهران باشی، خواه در لسآنجلس، استکهلم یا سیدنی، باز هم دلت برای نام «ایران» و مردمانش میتپد و در لحظات بحران، جایگاه این تعلق بیش از پیش خود را نمایان میکند. برای همین است وقتی یک خواننده لس آنجلسی از وطن میگوید، تعجب نمیکنیم. در این روزگار تلخ، وقت آن است که دوباره به این ریشه سر بکشیم و بپرسیم: اگر ما این پیوند را فراموش کنیم، کدام بیگانه قدر آن را خواهد دانست؟
چرا وقت آنفالو فرارسیده؟
جامعه بدون وطنپرستی در خطر گسست هویتی است، پس نباید از کنار واکنشهای زشت چند سلبریتی به راحتی بگذریم
شاید در ذهن بسیاری از ما این سوال شکل بگیرد که واکنش زشت چند سلبریتی چه اهمیتی دارد؟ بد نیست بدانیم یکی از بزرگترین آسیبهایی که هر جامعهای را تهدید میکند، رخنه در همبستگی ملی و افول حس وطندوستی است. جامعهشناسان باور دارند زمانی که تاروپود یک ملت بر محور هویت جمعی و تعلق به خاک و فرهنگ مشترک تنیده نشود، آن ملت در معرض فروپاشی اعتماد و رواج بیتفاوتی قرار میگیرد. آن جاست که شاهد انسجام اجتماعی نخواهیم بود. اما ایران عزیز، نه صرف یک سرزمین، بلکه گسترهای است از اقوام، زبانها، ادیان و طبقات گوناگون که همه حول یک کلمه جمع میشوند: «وطن». همین عامل است که وقتی یک نقطه از کشور زیر بمباران دشمنی بیرونی قرار میگیرد، فارغ از نژاد و عقیده، رگ غیرت همه ایرانیان به جوش میآید. هویتِ ایرانی، حاصل قرنها زیست مشترک است؛ گاهی پر از اختلاف و چالش که همواره با عنصری هویتی بهنام عشق به خاک و تاریخ پیوند خورده است. فقدان وطنپرستی و افول حساسیت به سرنوشت هموطن، راه را برای تضعیف ملیت و مرگ اعتماد عمومی هموار میکند. دیگر همان مفاهیم سادهای چون شادی و اندوه جمعی محو میشود؛ اما مهمتر، امنیت، آینده و حتی وجود عینی همان سرزمینی که روی آن زندگی میکنیم، زیر سوال میرود. بیتفاوتی، نخستین قدم به سوی زوال هویت و فروافتادن در دام بیگانگی است.البته که هیچ ملتی، بدون نقد و اصلاح مداوم، دوام نیاورده و عزت خویش را حفظ نکرده است. پس وطنپرستی تعصب کور نیست اما نقد هم زمان مناسب خودش را میخواهد و البته اصول خودش را. آنچه در رفتار امثال اشکان خطیبی، حمید فرخنژاد، احسان کرمی و علی کریمی میبینیم هیچ شباهتی به نقد از سر دلسوزی ندارد. واقعاً هم این چه دلسوزی برای کشور و هموطن است که در لابهلای بیشمار واکنشهایی که این افراد به اتفاقات اخیر داشتند، هیچ اشارهای به شهدای غیرنظامی به خصوص کودکان نشد؟ آیا میشود ایرانی بود و شهید دوماههای را که دنیا آنقدر با او بیرحم بود، ندید؟ در عصر شبکههای اجتماعی و سیطره رسانه، هر توئیت و استوری، میتواند زخم تازهای به پیکره آرامش یک ملت بزند. وطنفروشی میتواند از بیتفاوتی شروع شود؛ این بیتفاوتی جمعی برابر رفتار این سلبریتیهای خاکستری است که فرصت میدهد آتش وطنفروشی شعلهورتر شود. زمانی که خیانت به سرزمین یا تخریب امید یک ملت بدون واکنش و هزینه بماند، قبح این رفتار ریخته میشود و تبعاتش دامان امنیت، فرهنگ و آینده کشور را میگیرد. اما اگر جامعه هوشیار باشد؛ اگر هر ایرانی با مسئولیت فردی خود، وطنفروشان را از دایره توجه و دیدهشدن حذف کند، هزینه روانی و اجتماعی خیانت را بالا میبرد و نیروی تخریب آنها را خنثی میسازد.

بازار
![]()
دروغ بزرگ وطنفروشان
باور کنید یا نه، در جهان سیاست و بینالملل، دوستیها و دشمنیها بر اساس منافع تعریف میشوند. هیچ قدرت خارجی، از شرق تا غرب عالم، دلسوز ملت ایران نیست. هر کدام به قدر توان و فرصت خود، به دنبال سود و بهرهبرداری از منابع و موقعیت استراتژیک این آبوخاکاند. معدود سلبریتیهایی که در لباس دلسوزی، روی همدلی و اتحاد مردم دست گذاشتهاند دقیقاً در زمین دشمن بازی میکنند. این افراد، هر چقدر هم ژست وطندوستی بگیرند و ادعای مبارزه کنند، اساساً وطنپرست نیستند. وطنپرست، اولویتش حفظ تمامیت ارضی و بقای ملت خویش است، نه فراهمکردن زمینه برای تجزیه یا تخریب آن به دست بیگانگان. فراتر از سلبریتیهایی که به نظر میرسد دغدغه معاش در کشوری بیگانه آنها را به مهمل گویی واداشته، وقــتــی مــوضــعگــیــری امثــال شــیریــن عـبــادی و جــعــفر پــنــاهی را هــم بررسی میکنیم انگار نوعی رودربایستی بین ژستشان درباره حقوق بشر یا دغدغه پاسپورت یا هرچیز دیگری که نمیدانیم وجود داشته باشد که باعث شده یکی به نعل بزنند، یکی به میخ. در این مواضع هم اثری از اینکه در حملات اخیر کودکان شهید شدند و زیرساختهایی هدف قرار گرفته که زندگی روزمره مردم را با چالش مواجه میکند، نمیبینیم. فقط یکسری کلیات بیفایده. دروغ بزرگ آنها این است که مدعی میشوند دشمنی که سابقه نسلکشی دارد میتواند دلسوز مردم این کشور باشد. آنها این سوال را هم بیپاسخ میگذارند که به فرض محال ایران بازنده این نزاع باشد که به امید خدا با همدلی مردم اینچنین نخواهد شد؛ اما پیامدهای این اتفاق چیست؟ از تجزیه احتمالی کشور تا بازگشت زیرساختها و معیشت مردم به چند دهه قبل و کدام فرد دلسوزی میتواند ادعای وطنپرستی داشته باشد و این موارد را نادیده بگیرد. راستش دیشب که دخترم راحت خوابید به این فکر میکردم چه خوب عدهای بیدار هستند تا او بخوابد. برای همین مسئولیت امروز ما، بیش از هر زمان دیگری، اتحاد و همدلی است. ایستادن در برابر تفرقه، مبارزه با ناامیدی و ساختن آیندهای که شایسته نام ایران و ایرانی باشد.

آقای نصیری هر سمتی باشی آنجا وطن نیست
صحبتهای مهدی نصیری در گفتوگو با بیبیسی فارسی را که شنیدم، یاد این کلام از مولا علی علیهالسلام افتادم که میفرماید: «لاترى الجاهل إلا مفرِطاً أو مفرِّطاً». یعنی جاهل را نمیبینی، مگر در افراط و تفریط.
مهدی نصیری انگار همیشه در همین افراط و تفریط سرگردان بود. چه روزگاری که در کیهان مینوشت و از آنسو افتاده بود؛ چه زمانیکه به مرور خط عوض کرد و مواضعش متفاوت از قبل شد. اینکه بگوییم هرآنچه نصیری قبل و بعد تغییر مواضعش گفته همه افراط و تفریط بوده، درست نیست. اما نمیشود از ویژگی شخصیتی نصیری گذشت که مسائل را کاملاً صفر و صدی تحلیل میکند. اگر روزگاری این سمت ماجرا باشد همه آنطرفیها متهم هستند به مماشات با غرب و... اگر هم روزگاری سمت دیگر ماجرا باشد، بازهم همه متهم هستند به انواع چیزها. حتی اگر لازمه ماجرا این باشد که برای ترامپ اوصاف خوب بهکار ببرد و با نتانیاهو یک سمت باشد. نصیری در منطقش حدوسطی ندارد. مسائل را خطی نمیبیند. معیار درستی برای مواضعش ندارد. بهخصوص حالا که در کاناداست دیگر راحتتر خودش را بروز میدهد تا بدانیم چه منطق ضعیفی پشت اظهاراتش قرار دارد. منطقی که حتی با بسیاری از فعالان رسانهای خارج از کشور که در رسانههای ضدایرانی کار میکنند هم در تضاد است چه رسد با وطنپرستان. نصیری نه زمانی که مدافع ایران باشد و دوستدار جمهوری اسلامی خیرخواه است چون منطق ضعیفش بیشتر آسیب میزند، نه حالا. او هر سمتی باشد آنجا وطنپرستی نیست. نوعی دیدن خود و خودنمایی است. او بیمحابا ایران را مسبب جنگ میداند انگار نه انگار ماههاست که دولت ما تلاش در زمینه مذاکره داشته، با احترام درباره ترامپی صحبت میکند که در جامعه نخبگانی آمریکا یک عوامفریب محسوب میشود. نصیری ابایی از گفتن هیچچیز که قابلیت وایرال شدن داشته باشد، ندارد؛ چون برایش شوآف بهترین چیز است، بیشتر از آنکه دنبال حقیقت باشد تصویر آوانگاردی که از خودش ساخته برایش اهمیت دارد حتی اگر کودککشی اسرائیل را نادیده بگیرد.
نویسنده: سید مصطفی صابری | روزنامهنگار