بزرگنمايي:
نسیم گیلان - وینش/ گفتوگو دربارهی برنامهی ChatGPT در شبکههای اجتماعی داغ است و فروشگاه کتاب آمازون قفسهی به انتشار کتابهایی که نویسندهاش (یا یکی از نویسندههایش) کامپیوتر است اختصاص داده است. اما آیا هوش مصنوعی میتواند داستان بنویسد؟ آیا روبوتهای داستاننویس در آینده جای رماننویسها را خواهند گرفت؟ میتوانند چنین کاری کنند؟ رماننویسان خودکار. برنامهای که اینترنت را بلعید. مدلسازی ذهن نویسنده. قابلیت همدلی روبوتها. اینها عنوانهای برخی از فصلهای کتابی هستند با نام ماشینهای قصهگو: کامپیوترها چگونه به نویسندههای خلاق تبدیل شدهاند به قلم مایک شارپلز و رافائل پِرِز ای پِرِز که در سال 2022 توسط انتشارات راتلیج منتشر شده است. نویسندگان هر دو از متخصصان هوش مصنوعی هستند.
آیا کامپیوتر میتواند داستان بنویسد؟ رماننویسان خودکار. برنامهای که اینترنت را بلعید. مدلسازی ذهن نویسنده. قابلیت همدلی روبوتها.
اینها عنوانهای برخی از فصلهای کتابی هستند با نام ماشینهای قصهگو: کامپیوترها چگونه به نویسندههای خلاق تبدیل شدهاند به قلم مایک شارپلز و رافائل پِرِز ای پِرِز که در سال 2022 توسط انتشارات راتلیج منتشر شده است. نویسندگان هر دو از متخصصان هوش مصنوعی هستند.
بازار

در مقدمهی کتاب میخوانیم:
«ما همه داستانهایی را که توسط نرمافزار نوشته شدهاند خواندهایم. البته این داستانها لزوماً به این عنوان برچسب نخوردهاند. مشهورترینشان کتابهای «ماجرای خودت را خودت انتخاب کن» معروف هستند که در آنها به خواننده فرصت داده میشود از میان چند گزینه از رویدادها برای ادامهی داستان یکی را انتخاب کند و بعد بر اساس انتخابش، به او گفته میشود که به برای خواندن فصل بعدی به صفحهی بهخصوصی برود.
این داستانها بیشتر اوقات موفقاند چون طوری نوشته شدهاند که میگذارند هر خوانندهای احساس کند خود قهرمان داستان است و تصمیمها را میگیرد. اما این تنها آغاز پدیدهای است که در راه است. تصورش را بکنید چه اتفاقی میافتاد اگر ماشینهایی که این داستانها را خلق میکنند همچنین میتوانستند محتوای اریژینال بنویسند. این امر بر چگونگی پیدا شدن فکر داستانها، شیوهی نوشتن آنها، و شیوهی خواندنشان چه تاثیری میگذارد؟»
بعد از خواندن این نخستین بند مقدمه نویسندگان کتاب ما را غافلگیر میکنند:
«ما این پاراگراف اول را خودمان ننوشتیم ــ یک کامپیوتر آن را نوشته است. ما از این کامپیوتر خواستیم «پاراگراف اول مقدمهی کتابی دربارهی تاثیر کامپیوترهایی که داستان تولید میکنند بر آدمها و جامعه» را بنویسد. بعد نتیجه را کپی-پیست کردیم (کامپیوتر پنج ورژن تولید کرد که ما بهترینش را انتخاب کردیم.) میتوانستیم از همان کامپیوتر بخواهیم که یک داستان کوتاه بنویسد، یا مقالهای برای یک وبلاگ، یا یک قطعه شعر، یا یک توئیت. این کامپیوتر همچنین میتواند به پرسشهای متقرقه پاسخ دهد و ترجمه کند.
میتوانید در این حکم او که «ما همه داستانهایی را که توسط نرمافزار نوشته شدهاند خواندهایم» چونوچرا کنید، اما در مجموع پاراگراف بالا برای شروع کتاب قانعکننده است.»
اکنون کامپیوترها میتوانند داستانهای کوتاه اریژینال بنویسند، داستانهایی که میتوانند دیگران را سرگرم و اغوا کنند. کاری که آنها نمیتوانند بکنند این است که نمیتوانند دربارهی چیزی که نوشتهاند فکر کنند. هوش مصنوعی (AI) به نقطهی خطرناکی رسیده است که کامپیوترها میتوانند متنهای قانعکننده تولید کنند …
انتشار این کتاب زمانی اتفاق میافتد که گفتوگو دربارهی برنامهی ChatGPT در شبکههای اجتماعی داغ است و فروشگاه کتاب آمازون قفسهی به انتشار کتابهایی که نویسندهاش (یا یکی از نویسندههایش) کامپیوتر است اختصاص داده است. البته در برابر اظهارات تحسینآمیز نویسندگان کتاب ماشینهای قصهگو کسانی هم هستند که به تواناییهای روبوتها در حوزهی داستاننویسی با تردید مینگرند. از جمله یکی از کاربران گودریدز به نام ران چارلز که در کامنت مفصلی نوشته است:
«با وجود اینکه نویسندهها [نویسندههای کتاب ماشینهای قصهگو] میپذیرند ماشینها نمیتوانند به چیزی که نوشتهاند فکر و در آن تجدیدنظر کنند، همچنان سخت مدعیاند که «کامپیوترها میتوانند داستانهای کوتاه اریژینال بنویسند.» اما نمونههایی که در پی میآورند در این حدّند که «روزی روزگاری بانویی درباری بود به نام جنیفر. جنیفر به سلحشوری که گرونفلد نام داشت عشق میورزید. گرونفلد عاشق جنیفر بود.»
و در نهایت این پرسش مهم را مطرح میکند:
«… آخر داستانگویی یکی از بزرگترین لذتهای زندگی انسان است. چرا باید این کار را به ماشینهایی با اسامی R2-D2 و امثال آن واگذاریم؟ آیا غیر از این است که همین الان هم خیلی بیشتر کتاب تولید میکنیم از مقداری که خواننده داشته باشد؟ با انباشتن بازار هماکنون اشباعشدهی کتاب با میلیونها کتاب به قلم کامپیوترها، چه میخواهیم به دست بیاوریم؟»

نویسندگان کتاب اما چنین تصویری از آینده به دست میدهند:
«از یک ماشین تولید کنندهی داستان میتوان برای خلق حجم زیادی ماده خام استفاده کرد که شاید لازم باشد پیش از انتشار، توسط انسانهای نویسنده صیقل داده و ویرایش شوند. این به ناشران اجازه خواهد داد با صرف زمان کمتر محتوای بیشتری تولید کنند ــ یک موقعیت برد-برد.»
به عبارت دیگر، در نظام سرمایهداری صنعت نشر هم مثل هر صنعت دیگری در پی تولید بیشتر با صرف وقت کمتر است. معنای افزایش بهرهوری جز این نیست. ناشرانی که بتوانند به این ترتیب کتاب ارزانتری به بازار عرضه کنند، میتوانند بر رقیبان خود پیروز شوند. از جایگاه مدیر عامل یک بنگاه انتشاراتی این پرسش که چرا نگذاریم آدمها خودشان داستان تولید کنند، در شرایطی که میتوان با ماشین آنها را سریعتر تولید کرد، محلی از اعراب ندارد، همان طور که استفاده از بسیاری روشهای تولید مکانیزهای که چه بسا موجب بیکاری انسانها میشوند.
اما در مورد ابتدایی بودن داستانهایی که کامپیوترها تولید میکنند. به نظر میرسد در مرحلهی کنونی رشد تکنولوژی تولید روبوتهای قصهگو، موضوع این است که بخشی از کار را به آنها واگذار کرد همان طور که نویسندگان کتاب گفتهاند.
در ثانی، اگر بنیان و ایدهی اختراعی درست باشد، نرمافزارها میتوانند به مرور زمان بهتر شوند. نگاهی به تکنولوژیهایی که امروزه در خدمت استفادهی روزمرهی همگانی است و مقایسهی آن با دو دههی پیش نشان میدهد که نرمافزار و سختافزار کامپیوتری با چه سرعت شگفتانگیزی پیشرفت میکنند. مثلاً گوشیهای همراه امروز را مقایسه کنید با گوشیهای دو دههی پیش تا این تفاوت شگفتانگیز را ببینید.

واقعیت این است که هر فعالیت انسانی وقتی آمادگی کامپیوتری شدن را پیدا میکند که قبلش به قدر کافی «منطقی» شده باشد. قانونمندیهای سادهتر حاکم بر آن به قدر کافی کشف و تدوین شده باشند. در زمینهی داستاننویسی، خیلی پیش از پیدایش کامپیوتر هم در دو سطح کار شده است. قواعد زبان در طول قرون توسط دستورشناسان و زبانشناسان با دقت بالایی کشف و تدوین شدهاند. اما موضوع به زبان و صرف و نحو آن ختم نمیشود. سالهاست که قواعد قصهها اعم از نو وکهنه هم هر روز دقیقتر تدوین میشوند.
کتابهایی چون «ریختشناسی قصههای پریان» نوشتهی ولادیمیر پراپ و در سالهای جدیدتر «سیوشش وضعیت نمایشی» اثر ژرژ پولتی را هر داستاننویس و منتقد ادبی میشناسد.
در پس همهی این نوع کتابها این ایده وجود دارد که بر خلاف آنچه از وجود میلیونها داستان با موضوعات متفاوت برمیآید، ساختار زیرین داستانها آن قدر متنوع نیست. برای نوشتن فیلمنامه که زیربنای روایی فیلمهای سینمایی و سریالهاست قواعد بسیار دقیقی تدوین شده است در حد اینکه در دقیقهی چندم باید مقدمه تمام شود و کجا باید گرهافکنی شود و کجا گرهگشایی نهایی. ژانرها هریک قواعد خاص خود را دارند که با دقت قابلتوجهی تدوین شدهاند. خب همهی این قواعد منطقی را میتوان به کامپیوتر هم داد. یعنی برای اینکه فرایندی بتواند کامپیوتری شود اول باید «منطقی»/راسیونال شود، کمّی شود. این زبانی است که کامپیوتر میفهمد.
اما نکته در اینجاست که به ندرت نویسندهای همهی قواعد گفتهشدهی داستاننویسی را رعایت میکند (بسیاری از نویسندهها بسیاری از این قواعد را اصلاً نمیدانند). بخشی از جذابیت داستانها از همین ندانستنها و نقض قواعد ناشی میشود. در این شکافهاست که محتوای اصیل و غیرفرمولهی نویسندهی خاص رخ مینماید. اما بخشی از جذابیت داستانها نه تمامی آن. بخش دیگری از جذابیت داستانها اتفاقاً ناشی از آشنا بودن آنها و تبعیت آنها از قواعد شناختهشدهی قصهگویی و ژانر است.
واقعیت این است که بیشتر داستانها و زیربنای روایی بیشتر فیلمها و نمایشهای عامهپسند و سریالهای تلویزیونی که در حال حاضر با کامپیوتر هم تولید نمیشوند، فرق زیادی با آنچه با کامپیوتر میتواند تولید شود ندارند. تازه کامپیوتر سریعتر هم هست. در این زمینههای مسلماً کامپیوتر پیشرفت زیادی خواهد کرد و کیفیت داستانهایی که تولید میکند به کیفیت داستانهای «انسانهای کامپیوتر شده» نزدیکتر و نزدیکتر میشود و حتی ممکن است از آنها پیشی بگیرد. بالاخره کامپیوتر سریعتر است.