نسیم گیلان

آخرين مطالب

کیومرث پوراحمد: دیگر سوار اتوبوس قراضه ذوب‌آهن نشدم مقالات

کیومرث پوراحمد: دیگر سوار اتوبوس قراضه ذوب‌آهن نشدم
  بزرگنمايي:

نسیم گیلان - وینش/ کیومرث پوراحمد فیلمساز بود. با «شب یلدا» از بین فیلم‌هایش و با «قصه‌های مجید» از کارهای تلویزیونی‌اش حتماً آشنا هستید. پوراحمد اما فقط کارگردان سینما نبود. کارش را اول با نقدنویسی در مطبوعات شروع کرد و بعد از انقلاب و وقتی فیلمساز شده بود هم همکاری نیمه مستمری با ماهنامه فیلم داشت. گاهی نقدی بر فیلمی که توجهی خاص در او برانگیخته بود یا نوشتن بهاریه‌های معمول این مجله در نوروزها. قلم بسیار روانی داشت و این بخشی از هنر پوراحمد بود که زیر سایه مشغله اصلی و پرسروصدا و توجه‌برانگیز او قرار گرفته بود. خاطراتش از دوران کودکی تا اوایل دوران حرفه‌ای‌اش را در کتابی به نام «کودکی نیمه‌‌تمام» نوشت که مموآری بسیار جذاب و خواندنی از آب درآمد.
کیومرث پوراحمد، همو که همین چند روز پیش در فروردین 1402 خودش را به دار آویخت، فیلمساز بود. هیچ‌کدام از فیلم‌هایش را هم ندیده باشید بعید است با «شب یلدا» آشنا نباشید و درنهایت «قصه‌های مجید» او را دیده‌اید که در خاطره ایرانی‌ها ماندگار شده است. پوراحمد اما فقط کارگردان سینما نبود. کارش را اول با نقدنویسی در مطبوعات شروع کرده بود. نقد فیلم در مجلات سینمایی اوایل دهه پنجاه مثل «فیلم و هنر».
بعد از انقلاب و وقتی فیلمساز شد هم همکاری نیمه مستمری با ماهنامه فیلم داشت. گاهی نقدی بر فیلمی که توجهی خاص در او برانگیخته بود یا نوشتن بهاریه‌های معمول این مجله در نوروزها.
بازار

نسیم گیلان

قلم بسیار روانی داشت و این بخشی از هنر پوراحمد بود که زیر سایه مشغله اصلی و پرسروصدا و توجه‌برانگیز او قرار گرفته بود. بلد بود چطور جذاب بنویسد. علاوه بر آن خاطراتش از دوران کودکی تا اوایل دوران حرفه‌ای‌اش را در کتابی به نام «کودکی نیمه‌‌تمام» نوشت که مموآر بسیار جذاب و خواندنی از آب درآمد. حالا که بعد از مرگش مشخص شده رمانی هم با نشر مهری در خارج از کشور منتشر کرده بود که در زمان حیاتش امکان علنی کردن آن نبود.
در همین کتاب «کودکی نیمه‌تمام» خاطره‌ای هست که هنوز بعد از سال‌ها به یاد نگارنده مانده. به‌خصوص اگر از آن‌ها باشید که در رشته‌ای جز علاقه قلبی‌تان تحصیل کرده‌اید یا در شغلی به جز علاقه قلبی‌تان مشغول بوده‌اید با این کشاکش در همه عمر یا در بخشی از عمر (بستگی به تصمیم‌تان دارد!) درگیر بوده‌اید که بروم دنبال علاقه‌ام یا بمانم در شغل و رشته‌ای که عرف می‌گوید اصطلاحاً نان‌وآب‌دارتر یا آبرومندانه‌تر است؟
نگارنده از آن‌هایی است که در این کشاکش سمت قلبش را برگزید و بارها هم پشیمان شد، اما یاد این خاطره‌ی پوراحمد (که چقدر گیرا آن را نوشته) افتاد و دوباره از پشیمان شدنش باز پشیمان شد!

نسیم گیلان


بخشی از کتاب «کودکی نیمه‌تمام» نوشته‌ی کیومرث پوراحمد (1328 – 1402):
«کمتر از 2 ماه بعد از سربازی، کارمند رسمی ذوب‌آهن بودم… از ابتدای ورود به ذوب‌آهن تکلیفم روشن بود؛ می‌دانستم مقصد، تهران و سینماست. می‌دانستم ذوب‌آهن منزل بین راه است. صبح خیلی زود با زنگ ساعت شماطه‌دار بیدار می‌شدم. ق
بل از رفتگرها از خانه می‌زدم بیرون و سر خیابان می‌ایستادم منتظر سرویس. اتوبوس‌های سرویس، آن‌جا که می‌رسیدند همه پر بودند مگر اتوبوس‌های قراضه. هر روز 40 کیلومتر راه رفتن با این اتوبوس‌ها مصیبتی بود واقعاً؛ به‌خصوص زمستان‌ها برای گرم کردن اتوبوس، «پریموس» روشن می‌کردند و بوی نفت پراکنده در فضای اتوبوس باعث سردرد می‌شد…
مثلاً ناظر کابل‌کشی زیرزمینی برق بودم. کارگران خودشان کار خودشان را انجام می‌دادند و من فقط دور و بر آن‌ها می‌پلکیدم. از جزئیات و ظرایف کاری که انجام می‌شد، مطلقاً سردرنمی‌آوردم. ابداً نمی‌توانستم نظارتی داشته باشم یا کمکی بکنم. معمولاً یک ساعتی می‌ماندم، بعد، از سرکارگری که زیر نظر من کار می‌کرد اجازه می‌گرفتم و با شرمندگی می‌گفتم اگر کاری ندارید، من بروم. اجازه می‌داد. برمی‌گشتم توی اتاق اکیپ، می‌نشستم به کتاب خواندن؛ منتظر آخر وقت که سوار سرویس بشوم و برگردم شهر.
یکی دو ماه این وضعیت ادامه داشت. ذوب‌آهن اما همان «منزل بین راه» بود. یک روز عصر ، با همکاران نشسته بودیم منتظر آخر وقت. می‌گفتیم و می‌خندیدیم. تلفن زنگ زد. گوشی را برداشتم، ته‌خنده‌ام رفت آن طرف خط. صدایی با تشر گفت: «چرا می‌خندی!؟». دست‌پاچه شدم، به تته‌پته افتادم. صدا گفت: «اسمت چیه؟». خودم را معرفی کردم. گفت: «چرا سر کار نیستی؟».
با شرمندگی گفتم: «ساعت کار…» زد توی حرفم و فریاد کشید: «نه‌خیر، ساعت کار تموم نشده. یک مشت آدم بی‌عار و لش دور هم جمع شده‌اید و…». لال شدم. خفقان گرفتم. صدا از آن طرف خط قاه قاه خندید؛ از همکاران بود، صدایش را تغییر داده بود که سر به سر بگذارد.
باقی روز تا شب، تمام شب تا صبح، مکالمه کذایی آزارم می‌داد. خود را سرزنش می‌کردم. چرا دست‌پاچه شده بودم؟ دستپاچگی حاصل طبیعی موقعیت من بود در ذوب‌آهن. جایی کار می‌کردم که جای من نبود. کاری پذیرفته بودم که کار من نبود؛ کارمند بد، تکنیسین نابلد؛ آدم عاطل و باطل.
خود را دلداری می‌دادم که تنها نیستم؛ انبوه آدم‌هایی که صبح به صبح سوار سرویس می‌شوند، همه به‌دردبخور و مفید و بلد هستند؟ فقط پی حقوق ماهیانه نیستند؟ جواب خودم را می‌دادم که دیگران به من چه. یک سال پیش که رفتم ذوب‌آهن با خودم قرار گذاشتم، اینجا مقصد نیست ولی مانده بودم. یک سال کم نیست. باز دلداری می‌دادم که نمی‌خواهم بمانم، نمی‌مانم.
در اولین فرصت… فقط فرصت می‌خواهم، باز سرزنش که کارمند رسمی ذوب‌آهن هستی، می‌توانی 30 سال بمانی، فرصت بیشتر از این! بمان، بمان الاغ جان و خفت بکش. کم‌کم دنده پهن می‌شوی، به‌تدریج احساس خفت نمی‌کنی. حقوقت بیشتر می‌شود، جا می‌افتی. می‌شوی کارمند لایق شایسته با حقوق مکفی، بد که نیست، ها؟
کلنجارهای تب‌آلود فرساینده، تمام شب ادامه داشت. در رختخواب این دنده آن دنده می‌شدم، با خودم دعوا می‌کردم. دعوا، سؤال و جواب، محاکمه، جرّ و بحث… و تمام شب بی‌خواب، کلافه، عصبی.
هنوز بیدار بودم که ساعت شماطه‌دار زنگ زد. شب، پیش از خوابیدن – طبق عادت – ساعت را کوک کرده بودم. همین «طبق عادت» مرا می‌ترساند، به وحشت می‌انداخت. تا زنگ ساعت از شتاب بیفتد، آرام و آرام‌تر و خاموش بشود، در همان فاصله کوتاه، از شتاب افتادم و آرام شدم، آرام و آرام‌تر، خاموش. کلنجارها فرو نشست.
در درون اما چیزی تَرَک برداشت، شکست، چند پاره شد و فرو ریخت. چیزی دیگر سربرآورد؛ آرام آرام، کاملاً آرام. از آن همه جدال و همهمه درون چیزی باقی نماند. لحاف را کشیدم سرم و خوابیدم. تخت خوابیدم. دیگر هرگز سوار اتوبوس‌های قراضه نشدم. هرگز ذوب‌آهن نرفتم.

لینک کوتاه:
https://www.nasimegilan.ir/Fa/News/585802/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

اجتماع بزرگ «امام رضایی‌ها» در رشت برگزار شد

کشف منبع جدیدی از طلا در کیهان

محفل شعر رضوی «سایه سار کرامت» در آستانه اشرفیه برگزار شد

آلومینیوم اراک 1-1 ملوان؛ رضایت زارع و حسینی به تقسیم امتیازات

اجتماع باشکوه امام رضایی ها / آسمان رشت نورافشانی شد + تصاویر

بازیگر پیشکسوت سینمای ایران در آستارا به خاک سپرده شد

معنی ضرب المثل "نفسش از جای گرم درمی‌آید"

کتاب‌های تازه محمدرضا شفیعی کدکنی در نمایشگاه امسال

دیدار معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش با خانواده دو شهید در لنگرود

برگزاری نشست بررسی مطالبات خانواده‌های شهدا و ایثارگران استان مازندران با حضور رئیس بنیاد شهید

مسابقه بزرگ فرهنگی «شهدای خدمت»برگزار می‌شود

31 زندانی همزمان با دهه کرامت در گیلان آزاد شدند

مجموعه کامل آثار نادر ابراهیمی در نمایشگاه کتاب تهران

اهتمام جدی دولت چهاردهم در مدرسه سازی

شاید تا 10 سال دیگر، آیفونی وجود نداشته باشد!

دانشمندان: سفر‌های بین کهکشانی تا 100 سال آینده به واقعیت تبدیل می‌شود

«عباس خان مختاری» بازیگر پیشکسوت سینمای ایران درگذشت

ترکیب ملوان در مصاف با جوانترین تیم لیگ

ترکیب ملوان در مصاف با جوان‌ترین تیم لیگ

«استراتژی‌های کوچینگ» روانه بازار نشر شد

خورشید در نهایت، تمام حیات روی زمین را نابود خواهد کرد

افزایش 30 درصدی ذخیره سد سفیدرود در گیلان

افزایش 30 درصدی ذخیره آب سد سفیدرود در گیلان

بخشی از کتاب/ هنر خوب‌ زندگی‌ کردن

کاهش مصرف سموم در باغ‌های سیب با اینترنت اشیاء

دیدار معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد و مدیرکل بنیاد مازندران با جانبازان نخاعی

کتاب «اینجا بدون تو» به قلم همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی رونمایی شد

دیدار مدیرعامل صندوق اشتغال و کارآفرینی ایثارگران با مادران شهدای محله جوادیه

شوک قیمتی به سفره مردم/ مرغ و نان گران می‌شود

دو خط کتاب/ بیچارگان

رمان «برای مادرم» منتشر شد

افزایش 30درصدی ذخیره سد سفیدرود در گیلان

کشف جدید فضایی؛ زمین در محاصره تکه‌های مخفی ماه

کتاب «اینجا بدون تو» به قلم محبوبه بلباسی، همسر شهید مدافع حرم محمد بلباسی رونمایی شد

تبدیل گرمای بدن به برق با مهندسی فضای خالی اتمی

6 هزار کیلومتر از خطوط برق گیلان بازسازی می‌شود

اشتباه در کتاب‌ درسی!

اشتباه است فکر کنیم افراد فوق مدرن با داستان زندگی نمی‌کنند

کشف شباهت‌های جدید بین مریخ و زمین

شاید سیارک «وستا» تکه‌ای از یک سیاره منظومه شمسی باشد

بازآموزی مغز، امید تازه‌ای برای مبتلایان به درد مزمن رقم می‌زند

دومین اهدای عضو سال جاری در استان به سه بیمار زندگی دوباره بخشید

رقابت‌های دوومیدانی قهرمانی بانوان کشور در گیلان آغاز شد

بیش از 28 هزار عدد کارت هوشمند ملی آماده تحویل در گیلان

هوای گیلان 6 درجه گرمتر می‌شود

قیمت سکه و طلا 18 اردیبهشت در بازار رشت

اولین کتابی که در غرفه آثار رهبر انقلاب به فروش رفت چه کتابی بود؟

کتابی در حوزه خط مشی‌گذاری عمومی منتشر شد

تأثیر شگفت‌انگیز ریاضیات بر رشد ذهنی کودکان

لحظات ناب رضوی در آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان