يکشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۴
مقالات

«نشسته‌ایم به بستن گره کفن و نزاع داریم»؛ دلنوشته عالیه عطایی

«نشسته‌ایم به بستن گره کفن و نزاع داریم»؛ دلنوشته عالیه عطایی
نسیم گیلان - آخرین خبر / گفت:«وطن بیمار است، اگر مادرت بیمار باشد رهایش می‌کنی؟». همه‌مان گفتیم «نه،نه» ‌ گفت«وطن همین است» سامر بلند ...
  بزرگنمايي:

نسیم گیلان - آخرین خبر / گفت:«وطن بیمار است، اگر مادرت بیمار باشد رهایش می‌کنی؟».
همه‌مان گفتیم «نه،نه» ‌
گفت«وطن همین است» سامر بلند شد و گفت «ترک وطن از ترس جان است، کشته می‌شویم اگر از گرسنگی و نبود بهداشت نمیریم جنگ ما را خواهد کشت». همه‌مان گفتیم «بله، بله»
دوباره پرسید«مادرتان را وقت جان دادن رها می‌کنید؟».سکوت کردیم. چیزی به نام «وطن» شبیه «مادر» بود که داشت جان می‌داد. کدام جان عزیزتر است؟ دیگر نمی‌دانستیم.
جهان برای «مهاجر» درگیر بی‌نهایت تناقض است، حس بقا، ترس جان، صدای بمباران، طنین الله‌اکبر گفتن‌های قبل کشتار، گوریدن‌های جمعی، قحطی کفن...و توته توته وطن.بیچاره وطن.
هیچ‌کس نمی‌تواند از آن‌کس که «جان» ندارد جواب بگیرد که با «جان دیگری» چه می‌کنی؟ این است که برادر خون برادر می‌ریزد، پدر دختر را سلاخی می‌کند، مادر پسر را کمربند انتحاری می‌بندد و این میان کسانی که جسته باشند خوب می‌دانند: .
.مادر بیمار را هم می‌شود رها کرد، می‌شود هرروز به نزاع سر چطور بستن گره کفنش نشست، می‌شود جنازه مادر بیمار را چنان سردست چرخاند تا بوی تعفنش دنیا را بردارد، می‌شود با همین جملات به غایت انسانی، حیوان بود و دریغ از آدمیزاد که هنوز نمی‌داند مفاهیمی مثل «وطن»، «وطن پرستی» ، «شرافت» ، «شان انسانی» ، «آزادی»...همه‌شان در گرو «جان» است. جان که نباشد تمام این کلمات انتزاع محض است. از همین رو مهاجر هیچ‌وقت فرم و محتوایش به هم نمی‌خواند.
برگرفته از alie_ataee


نظرات شما